یاشاسین آذربایجان

یاشاسین آنا یوردوم

حقایقی در مورد زبان ترکی

0 گؤروش
یازار:‌ حسین

حقایقی در مورد زبان ترکی

 همان طوری که میدانید ما در کشوری زندگی می کنیم که با همه ادعاهایش با نام اسلام هنوز نتوانسته است که مساوات را در بین مردمان مختلف این کشور برقرار کند و همیشه تبعیض در این حکومت بوده وهست.و در این میان فارسی بعنوان یک زبان حاکم بر قومیتهای دیگر بوده و این زبان یا به قول سازمان یونسکو لهجه دست چندم و از رده خارج را به عرش رسانیده اند. ( سازمان یونسکو فارسی رابه عنوان لهجه 27 عربی معرفی کرده و تا به امروز فارسی را به عنوان یک زبان به رسمیت نشناخته است ) و زبانهای دیگر همچون ترکی را که قدمت و قدرت آن خیلی بیشتر و فراتر از فارسی هست را محکوم کرده اند و آموختن زبان مادری را که حق مسلم هر فردی در هر نقطه دنیا هست را از ما دریغ کرده اند.و ما هم اکنون به زبان ترکی حرف میزنیم و به فارسی مینویسیم.و این یعنی فاجعه و مرگ تدریجی زبان و فرهنگ ما.ما متعلق به ملت بزرگی هستیم که به آن ملت ترک میگویند،و تا زمانی به ما ترک خواهند گفت که به زبان ترکی حرف بزنیم.و مسلما به فرد ترکی که فارسی حرف بزند،ترک نخواهند گفت.شوونیسم فارس همیشه با نسبت دادن القاب زشت به قومیتهای دیگر کوشیده است تا ما هویتمان را رد کرده و فرهنگ و زبانمان را عوض کنیم.و فارس بودن را افتخار بزرگی بدانیم،که در این راه نیز تا حدی موفق بوده اند.ولی اگر ما خودمان،فرهنگمان،و ملیتمان را بشناسیم آنموقع به خودمان و زبانمان افتخار خواهیم کرد.چون زبان ترکی زبانی هست که قدمت آن خیلی بیشتر از فارسی بوده و یک زبان اصیل است و نه یک زبانی که از یک زبان دیگر منشا گرفته باشد.زبان ترکی ناب بوده و زیر مجموعه هیچ زبانی نیست.و فرهنگ ما هم خیلی فراتر از دیگر فرهنگهاست.و قدمت ما هم بسیار دور است.و خاکی که ما درآنیم هزاران سال پیش از میلاد مسیح نیز مال ما بوده و هست و خواهد بود.پس بر ما واجب است که زبانمان را یاد گرفته و بر آن قدر نهیم.و نگذاریم فرزندانمان هم مثل ما بیسواد بمانند.آری بیسواد.کسی که نتواند به زبان مادریش بنویسد و بخواند بیسواد است.و زبان هرکس به درد خودش می خورد. برای اینکه فرق زبان و فرهنگمان را با فارسی مقایسه کنم به این دو جمله اکتفا میکنم که، یک : تعداد افعال در زبان ترکی در حدود بیست و چهارهزار و در فارسی پنج هزار عدد میباشد.و دوم : اگر به کلماتی مثل قاشق، بشقاب، قابلمه، توجه کنید حتما در میابید که زمانی که فارسها با دستهایشان غذا میخوردند.ترکها از این وسایل استفاده مینمودند و با توجه به ترکی بودن این لغات در می یابیم که این وسایل از ترکها به فارسها رسیده است.و اگر امروز آنها به ما القابی را نسبت میدهند.اگر در باره ما و خودشان مطالعه کنند درمی یابند که خودشانند نه ما.پس بیایید به ترک بودنمان افتخار کنیم .سخن من با آن عده از کسایی است که نفهمیده و ندانسته قضاوت می کنند . و اما از این حرفها که بگذریم .من در این صفحه سعی خواهم کرد که تا حد مقدور شما را با زبان ترکی آشنا کنم .و لااقل آنهایی که نمیتوانند به این زبان بنویسند و بخوانند، بتوانند. زبان ترکی در رده گروهبندی زبانها جزو دسته اورال آلتاییک بوده و از زبانهای التصاقی یا پسوندی است.یعنی با اضافه شدن یک پسوند به یک کلمه کلمه جدیدی به وجود می آید. وپیشوند و میانوند در این زبان به ندرت دیده میشود.و در این زبان همه افعال با قاعده بوده و فقط یک فعل بی قاعده وجود دارد ( فعل ایمک به معنی بودن ) که آنهم در ترکی امروزی کاربرد ندارد .یعنی اینکه ریشه فعل ثابت بوده و در زمانهای مختلف ریشه تغییر نمی کند.این زبان در بین ترکهای دیگر کشورها همچون ترکیه و آذربایجان با حروف لاتین نوشته میشود.و در ایران هم باحروف لاتین و هم با حروف عربی قابل نگارش هست.ولی در اصل این زبان با حروف لاتین نوشته میشود.و تعداد حروف در این زبان، زبان ترکی آذربایجانی سی و دو عدد میباشد.که نه تا از آنها حروف با صدا و بقیه بی صدا میباشند.در زبان ما سه حرف باصدا بیشتر از فارسی بوده و این صداها در زبانهایی همچون آلمانی و فرانسوی هم موجود میباشند.و اما فارسی در گروهبندی زبانها در دسته اروپایی-هندی قرار دارد.و می بینیم که زبان ترکی و فارسی کاملا از هم متمایز بوده.و بعضی ها که ادعا دارند زبان ترکی ما از زبان فارسی یا همان لهجه فارسی نشات گرفته خیلی در اشتباه هستند و باید در افکارشان تجدید نظر دهند.!!!!!

الفبای ترکی

 در جدول زیر شما میتوانید حروف ترکی را ببینید.ضمنا برای تایپ کردن این حروف در کامپیوتر باید زبان تایپ را بر روی Azeri Latin بگذارید  

A a : آB b : بC c : جÇ ç : چD d : دE e: کسرهƏ ə : فتحهF f : ف
G g : گĞ ğ : غH h : حİ i : ایI ı : إJ j : ژK k : کL l : ل
M m : مN n : نO o : ضمهÖ ö : ضمهP p : پQ q : قR r : رS s : س
Ş ş : شT t : تU u : اوÜ ü : اوV v : وX x : خY y : یZ z : ز

  توضیح : در زبان ترکی هر حرف فقط یک صدا دارد.و حروفی همچون (س-ث-ص) و یا (ت-ط) و یا(ح-ه) و یا(ظ-ز-ذ-ض) به یک شکل نوشته و به یک شکل خوانده میشوند. توضیح : تعداد سه حرف صدادار اضافی نسبت به زبان فارسی که معادل آنها در جدول به دلیل عدم وجود آنها در زبان فارسی و امکانات تایپ در صفحه وب به یک شکل نوشته شده اند شکل ترکی این حروفند. این سه حرف عبارتند از:
Ü  Örnək : Üzüm
Ö  Örnək : Ölum
I  Örnək : Ildırım

اورنک در زبان ترکی به معنای مثال هست.اولین مثال: انگور- دومی : مرگ و سومی : رعدوبرق هست و اما حروف با صدا را در زبان ترکی میتوانید در جدول پایین ببینید.  

A a E eƏ əİ iI ıO oÖ öU uÜ ü

برای تمرین متن زیر را بخوانید.

 Səlam olsun sizlərə.əziz dostlar gəlin birlıxda çalışax ta öz ana dilimizi örgənax.çətin dəyir bir daha artıx çalışmax istiyir.əgər sizlərdə dilizin qədrini bilsəz bu çalışmağa hazır olarsız.sağolun

جایگاه زبان ترکی و بررسی آن در مقایسه با سایر زبانها

کلیه اطلاعات زیراز موسسه ائی. ام. تی و آ. ام. تی که در ‏اروپا و آمریکا واقع شده و تحت مدیریت برجسته ترین زبان ‏شناسان اداره می شود، گرفته شده است و همه ساله گزارشهای ‏زیادی را درباره زبانها منتشر می کنند و کلیه استانداردهای ‏زبان شناسی از این ادارات که دولتی هستند،اعلام می شود. به ‏اطلاعات استخراجی از این موسسات توجه کنید.
‏- 19% کلمات انگلیسی از زبان ترکی گرفته شده است. 
‏- 92% کلمات فارسی از عربی و ترکی گرفته شده و مابقی بدون ‏هیچ فرمولی تولید شده اند.   
‏- 2% کلمات ترکی از ایتالیایی، فرانسوی و انگلیسی گرفته ‏شده است.
‏- در هیچ یک از زبانهای بین المللی لغتی از زبان فارسی وجود ‏ندارد.
‏- 39% کلمات ایتالیایی، 17% کلمات آلمانی و 9% کلمات ‏فرانسوی از زبان ترکی گرفته شده است.     
‏- 100% کلمات ترکی ریشه ی اصلی دارند.  
‏- 100% کلمات انگلیسی، آلمانی ، فرانسوی و ترکی دارای عمق ‏ریخت شناسی هستند.
‏- 83% کلمات انگلیسی ریشه اصلی دارند.     
‏- جملات ترکی 2% ابهام جمله ای ایجاد می کنند. یعنی اگر یک ‏خارجی زبان ترکی را از روی کتاب یاد بگیرد، پس از ورود به یک ‏کشور ترک زبان مشکلی نخواهد داشت
‏- جملات انگلیسی نیم درصد و جملات فرانسوی تقریبا 1% ابهام ‏تولید می کنند. ‏- جملات فارسی 67% ابهام تولید می کنند. یعنی یک خارجی که ‏فارسی را یاد گرفته، به سختی می تواند در ایران صحبت کرده و ‏یا جملات فارسی را درک کند مگر آنکه مدت زیادی در همان جامعه ‏مانده و به صورت تجربی یاد بگیرد که این برای یک زبان ضعف ‏نسبتا بزرگی است.           
‏- جملات عربی 8 تا 9% ابهام تولید می کنند.  
‏- معکوس پذیری(ترجمه ی کامپیوتری) کلیه زبانها به جز زبانهای ‏عربی و فارسی امکان پذیر بوده و برای عربی خطای موردی 45% و ‏برای فارسی 100% است. یعنی زبان فارسی را نمی توان با فرمولهای ‏زبان شناسی به زبان دیگری تبدیل کرد.زبان ترکی را شاهکار زبان معرفی کرده اند که برای ساخت آن ‏از فرمولهای بسیار پیچیده ای استفاده شده است. خانم "نیکیتا ‏هایدن" متخصص و زبان شناس مشهور آلمانی در موسسه ی اروپایی ‏‏((یوروتوم)) گفته است: " انسان در آن زمان قادر به تولید ‏این زبان نبوده و موجودات فضایی این زبان را خلق کرده و یا ‏خداوند به پیامبران خود عالیترین کلام ارتباطی را داده است هم اینک زبان ترکی در بیشتر پروژه های بین المللی جا باز کرده ‏است.

 به مطالب زیر که برگرفته از مجله ی New science چاپ ‏آمریکا و مجله ی ‏International‏ ‏Languages‏ چاپ آلمان است، توجه نمایید.  
‏- کلیه ماهواره های هواشناسی و نظامی اطلاعات خود را به ‏زبانهای انگلیسی، فرانسوی و ترکی به پایگاههای زمینی ارسال می ‏کنند.          
‏- پیچیده ترین سیستم عامل کامپیوتری os2/8 ‏‎‏ و معمولی ترین ‏ویندوز ‏زبان ترکی را به عنوان استاندارد پایه فنوتیکی قرار ‏داده اند .            
‏- کلیه اطلاعات ارسالی از رادارهای جهان به 3 زبان انگلیسی، ‏فرانسوی و ترکی علایم پخش می کنند .            
‏ ‏- کلیه سیسستم های ایونیکی و الکترونیکی هواپیماهای تجاری ‏از سال 1996 به 3 زبان انگلیسی، فرانسوی و ترکی در کارخانه ‏ی بوئینگ آمریکا مجهز می شوند.  
‏- کلیه سیستم ها و سامانه های جنگنده ی قرن 21 "جی- اس- ‏اف" که به تعداد هفت هزار فروند در حال تولید است، به 2 ‏زبان انگلیسی و ترکی طراحی شده اند.

همه این مطالب نشان دهنده ی استاندارد بودن و بین المللی شدن و ‏اهمیت ژئوپولیتیکی زبان ترکی است. متاسفانه زبان رسمی ما ‏‏(فارسی) از هیچ قاعده فنولوجیکال نیز پیروی نمی کند و دارای ‏ساختار تک دینامیکی است. ( البته خالی از لطف هم نباشه شاعران و نویسنده گان عالی قدر و محبوبی هم هست و بودند که به زبان فارسی اشعار و مطالب شیرین و بدیعی خلق کرده اند و گفته اند ... ) اما زبان ترکی با در نظر گرفتن تمام ‏وجوه به عنوان سومین زبان زنده ی دنیا شناخته شده است، طی یک ‏دستورالعمل اجرایی در تاریخ مه 1992 رسما از طریق همین مؤسسات ‏به سازمان بین المللی یونسکو اعلام شده که زبان ترکی در کلیه ‏دانشگاهها و دبیرستانهای اروپا و آمریکا جزء درسهای رسمی شود و ‏این مسئله هم اکنون در کلیه دانشگاههای اروپا و دانشگاههای ‏مطرح آمریکا اجرا شده و دومین زبانی است که در حال تهیه تافل ‏مهندسی دانشگاهی برای آن هستند. اما متاسفانه زبان فارسی رتبه 261 را ‏به خود اختصاص داده است آن هم نه به عنوان زبان، بلکه به ‏عنوان لهجه که این زبان را با ساختاری که بتوان جمله سازی ‏مفهومی ایجاد کند، شناخته اند و و اگر روی این مسئله کار جدی ‏نشود، در یادگیری مثلا زبان انگلیسی، ترکی یا فرانسوی مشکل ‏عمده ای ایجاد کرده و می کند و می بینیم که فارسی زبانان برای ‏یادگیری زبان انگلیسی با مشکل عمده ای مواجه هستند، ولی ترک ‏زبانان با مشکل یادگیری و تلفظ مواجه نیستند. این مسئله به ‏رفتارهای مغز انسان برمی گردد که خود دارای بحثهای دامنه ‏داری است و اینکه بسیاری از جملات فارسی بر اساس عادت شکل ‏گرفته اند نه براساس فرمول ساخت و با این وضعیت فرمول پذیری ‏آن امکان ندارد .‏‎ باشد که این زبان اصیل و شناخته شده جایگاه واقعی خود را در این جامعه حفظ کند و بیشتر از همیشه جا در دل مردمان این مرزوبوم باز کند .  یاشاسین ایران  .  یاشاسین آذربایجان 

منظور از این نوشته توهین یا ارزش نهادن به قومی یا ملیتی نیست تنها آگاهی و بیان حقیقت است .

                                                                     تقدیم به دوستداران زبان ترکی

آردینی اوخو
پنجشنبه 30 بهمن 1393
بؤلوملر :

شهرهای شگفت انگیز ترکان باستان شرقی

0 گؤروش
یازار:‌ حسین

Doğu TÜRKlərin Eski ilginc şehirlər

شهرهای شگفت انگیز ترکان باستان شرقی

آثار تاریخی ترکان شرقی

ترکان به دلیل داشتن وسعت مکانی محل زندگی و داشتن تاریخ کهن دارای تمدن هایی در سراسر جهان بودند.
در این مقاله فقط به بررسی شهرهای شگفت انگیز اجداد ترکان باستان در شرق دریای خزر پرداخته شده است.
در بین ترکان غرب و ترکان باستان اروپا نیز شهرهای باستانی بسیاری موجود است.
در اروپا می توان به شهر شگفت انگیز اتروسک ها در قله ی کوه اشاره کرد.

به علاوه به پایتخت ترکان هون به فرماندهی اتیلای کبیر و پایتخت ترکان خزر در غرب دریای خزر و به پایتخت ترکان آوار در قلب اروپا اشاره کرد.

در ایران از شهرهای شگفت انگیز پروترکان میتوان به کندوان و حیله ور در نزدیکی تبریز به شهر حسنلو سولدوز-نقده- به شهر دوراونتاش پروترکهای ایلامی-ائلام- و به شهرهای پروترک های سومری مثل اوروک اشاره کرد.
در این میان به تمدن های نیمه پروترک مثل مایا ها و ازتک ها در قاره امریکا  نیز اشاره کرد.


Türk piramitleri
اهرام ترکان باستان با قدمت 6000 ساله
دهها هرم باستانی در ترکستان شرقی(اویغورستان) و غرب چین

http://s5.picofile.com/file/8115554826/00turk_pramitleri.jpg


ARKAİM
5000 YILLIK TÜRK ŞEHRİ
شهر 5000 ساله ترکان باستان

http://s5.picofile.com/file/8115554842/01arkaim_turk_shehiri.jpg

KOİ KRYLGAN KALA
شهر باستانی ترکان با تاریخ 3 تا 5 هزار ساله

http://s5.picofile.com/file/8115554868/02koi_krylgan_turk_shehiri01.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115554884/02koi_krylgan_turk_shehiri02.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115554892/02koi_krylgan_turk_shehiri03.jpg


XANADU
ANTİK TÜRK ŞEHRİ
شهر مجسمه های ترکان باستان

http://s5.picofile.com/file/8115555018/03XANADU_turk_2.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115554984/03XANADU_turk.jpg


POR - BAJİN
TUVA'DAKİ MOYUN ÇUR KAĞAN'IN YAZLIK SARAYI
شهر دریایی ترکان باستان

http://s5.picofile.com/file/8115555068/04POR_BAJIN_turk.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115555276/04POR_BAJIN_TURK_2.jpg



Turfan
شهر 3000 ساله تورفان و سیستم آبی ترکان باستان

http://s5.picofile.com/file/8115555326/05turfan_turk.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115555342/05turfan_turk2.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115555384/05turfan_turk3.jpg


Khara khota
شهر باستانی خاراخوتا (قارا خوتا) با تاریخ چند هزار ساله

http://s5.picofile.com/file/8115555400/06khara_khota_turk.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115555468/06khara_khota_turk2.jpg

Tun-Huang
شهر نقاشی های ترکان باستان

http://s5.picofile.com/file/8115555476/07tun_huang_turk.jpg



idikut
شهر نقاشی های باستانی ترکان

http://s5.picofile.com/file/8115555484/08idikut_turk.jpg


غیر از این شهرهای باستانی چند هزار ساله می توان به شهر ها و اثار تاریخی دیگر ترکان شرقی نیز اشاره کرد.

تاج محل هندوستان
بنا شده توسط جهانشاه
پادشاه سلسله ترک زبان گورکانی (بابوریان)

http://s5.picofile.com/file/8115555500/09TajMahalbyAmalMongia.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115555518/09tajx_mehel_babur.jpg


آثار تاریخی شهر خوارزم (خیوه)ازبکستان
یادگار خوارزمشاهیان و ترکان ازبکستان

http://s5.picofile.com/file/8115555534/10Khiva_Map_turk.gif

http://s5.picofile.com/file/8115555584/10Khivamduvar.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115555592/10khivaturkyapitlari.jpg

آثار تاریخی شهرهای سمرقند و بخارا و مزار شریف
یادگار ترکان تیموری و شاهرخ

http://s5.picofile.com/file/8115555718/11Mazar_e_sharif_turk_teymur.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115555618/11uza_samarkand.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115555634/11Uzbekistan_Bukhara.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115555668/11uzbekistanbukhara.jpg


آثار تاریخی شهر کاشغر
یادگار ترکان قاراخانی
http://s5.picofile.com/file/8115555684/12Kashgar.jpg

آردینی اوخو
پنجشنبه 30 بهمن 1393
بؤلوملر :

میرزا علی معجز شبستری؛ شاعر روشنفکر

0 گؤروش
یازار:‌ حسین

میرزا علی معجز شبستری؛ شاعر روشنفکر

علی عجمی

میرزا علی معجز شبستری، شاعر و روشنفکر آذربایجانی در عصر مشروطه به سال 1352ه. ش در شبستر متولد شد. معجز را می توان در شمار روشنفکران اصیلی به حساب آورد که دل در سودای عظمت و پیشرفت ایران داشتند و از بی خبری و بی سوادی و واپس گرایی جامعه ایرانی دوره قاجاری دل آزرده بودند. آنچه از معجز باقی مانده دیوان اشعاری است به زبانهای ترکی اذربایجانی و  فارسی و چند نامه. غالب اشعار بازمانده از او به ترکی آذربایجانی است و حاوی نقد هایی گزنده بر واپس گرایی. میرزاعلی معجز شبستری از پیشگامان زنده داشت حقوق مدنی زنان ایرانی است. او در اشعار خود تساوی حقوق اجتماعی و قانونی زنان را خواستار است و در اشعارش بنا به موانعی که در جامعه آنروز برای ذکر نام زنان وجود داشته همسر خود خانم تکذبان را تمثیلی از زن ایرانی به حساب آورده و شعر گفته‌است.

اشعار این شاعر غالباً مربوط به نکوهش و هجو و انتقاد ازاوضاع اجتماعی دوران حیاتش است. دورانی که ره آورد حاکمیت سلسله قاجار بر ایران بود. او در اشعار خود به خرافات و نادانی و تحریفات و بدعت‌های ناشایست دینی تاخته و انسانها را به سوی روشنایی و نور دانش و تمدن برای ترقی دادن کشور فرا می‌خواند و از بیان واقعیات باکی بدل راه نمی‌دهد به همین جهت نیز مغضوب متحجرین و واپس گرایان و اشاعه دهندگان خرافات در قالب تفسیرهای غلط از احکام دین در شبستر واقع می‌شود. و چندین بار مجبور می شود دیار و کاشانه اش شبستر  را ترک کند. یکبار سعی داشته شعر ترکی اش را به شاه قاجاری عرضه کنداما دراین کار مورد عتاب قرار می گیرد.

معجز ایراندوستی تمام عیار و روشنفکر و مشروطه طلبی متجدد بود. ارجداشت بزرگان فرهنگ و ادب ایرانی و شاهنامه فردوسی و اشاره به ریشه های غنی تاریخ و فرهنگ ایرانی در سراسر دیوان ترکی معجز تبلوری ژرف دارد. او در جایی می گوید:

 چون سئور ایرانلیلار جان کیمی ایرانینی

کج باخا هر کس اونا لشکر تؤکر قانینی

 ترجمه ی فارسی:

چون ایرانیان ایران را مانند جان دوست دارند

هرکس به آن کج نگاه کند؛ لشکر(ایران) خونش را میریزد

در شعر زیبای قلم ،اوج این تکاپوی ایرانی گری معجز به روشنی آشکار است و چنین سروده است:

نویسندۀ سرگذشت جهان

قلمدر قلم بارک الله قلم

سفیرکبیر انوشیروان

قلمدر قلم بارک الله قلم

قلم حکم فرمادی هر عصرده

قلم اهلین اگلشدیره ر قصرده

عزیز ایلین یوسفی مصرده

قلمدر قلم بارک الله قلم

او دُر رستمی راکب رخش ائدن

اودر هیکل نادری نقش ائدن

شه عباسه نام نکو بخش ائدن

قلمدر قلم بارک الله قلم

یازار گونده مینلرجه فرمان سخت

ایه ر باش اونا صاحب تاج و تخت

سپهدار و سردار و سالار بخت

قلمدر قلم بارک الله قلم

قلم یازدی چون قتل فرمانینی

اوروس چارینین توکدیلرقانینی

ائدن خلع هم تورک سلطانینی

قلمدر قلم بارک الله قلم

قلمدن سؤال ایله سن ممده لی

نچون تختدن دوشدی اولدی دلی

سبب کیمدی؟ سویلر به صوت جلی

قلمدر قلم بارک الله قلم

ائده نمز دیک عالمده سیر و سفر

قلم ائتمه سیدی بیزی با خبر

نگارندۀ نقشۀ بحر و بر

قلمدر قلم بارک الله قلم

اگر اولماسیدی جهاندا مداد

کیم ایلردی خیام و سعدینی یاد

سخندان شیرین زمان بلاد

قلمدر قلم بارک الله قلم

اگر اولماسیدی جهاندا قلم

دییلمزدی دنیاده نام عجم

علمدار فردوسی محترم

قلمدر قلم بارک الله قلم

اجل باغلاییب صابرین گوزلرین

قویوب یالقیز اوغلانلارین قیزلارین

دیری ساخلیان ”هوپ هوپون“ سوزلرین

قلمدر قلم بارک الله قلم

دئدیم چون هانی حافظ دهر شوم

نولوب شمس عطار، ملای روم

دئدی: نیلیسن ایندی بحر العلوم

قلمدر قلم بارک الله قلم

معجز بی وطنان را نکوهش می کند و در ستایش از  ایراندوستی می گوید:وطن محبتی اولسایدی اهل ایراندا

او شانلی قصری یخیلمازدی شاه کسرانین !

معجز که از قاجاریه بیزار است در سال1302، سخت پشتیبان جمهوری در ایران می شود و پیرامونش چنین می سراید:

ساقیا بیر باده ویر ابنای جمهوریته

تشنه دیر اهل وطن صهبای جمهوریته

قدر زر معجز شناسد، قدر گوهر گوهری

اولماز هر کس مشتری کالای جمهوریته

جمهوری به سامان نمی رسد و در سال 1304 معجز منتقد همیشگی قاجاریه، سخت پشتیبان عزل قاجاریه از سلطنت است و چنین می سراید و با عباراتی ویژه فربگی احمد شاه را مورد نکوهش قرار می دهد:

آل قاجاری فلک سالسا ایاقدان جانا

گوره سن ملت گنه یوخلار، یا یوخ

دیگروم شاه عجم احمد بی غصه و غم!!

مرض سلله دچار اولسا آریخلار، یا یوخ!!

و در شعر خلاص شدیم و یا ”خلاص اولدیق“ می گوید:

فلک بیر تاج ایله بیر تخت ویر مشدی کیومرثه

او تاج و تخته اولدی نامزد آل قجر آخر

یوز ایل قان آغلادی ملت ولی آهسته آهسته

توکندی قلب ایونده صبر اوجالدی ناله لر آخر

وطنده قالمادی بیر یر که ویران ایتمسن قاجار!!

خلاص اولدی وطن اهل وطن معجزبحمد الله

او تختی باده ویردی پادشاه بی هنر آخر!!

معجز پس از سالها به ارزوی خود که بنیاد مدرسه ای دخترانه در شبستر است می رسد و با پشتیبانی رییس فرهنگ وقت آذربایجان دکتر محسنی و پشتیبانی مالی برخی از تجار و مردم در سال 1309 خورشیدی این مدرسه  افتتاح می شود.

اما گویا مخالفت واپس گرایان با معجز تمامی ندارد. در سال 1312 شبستر را ترک و سرانجام در سال 1313 در شاهرود جان به جان آفرین تسلیم می کند. شعر معجز، حکایت تلخ و شیرین نقد واپس گرایی، دفاع از ضعفا و محرومان و نقد زورگویان و استبداد است و گویی در بیان حالش از هیچ نیرویی واهمه ندارد. معجز شعر فارسی هم کم ندارد اگر چه دیوانش غالبا به ترکی آذربایجانی است. قلم تیز و بدون تعارف از ویژگی های همیشگی اشعار معجز است. در یکی از اشعار فارسی معجز به مبارزه با بیسوادی جامعه و مخصوصاً زنان پرداخته شده و می گوید:

تا مادر اطفال نخوانند و ندانند

اطفال چنین مادر خر؛ خر بچگانند

بر مؤمنه فرضست نبی گفت تعلٌم

گر مؤمنه زن نیست بگویید کیانند

فرق تو و حیوان به علمست و کتابت

آنان که نه از اهل سوادند خرانند

روحی که علیل است کند خسته بدن را

اطفال چو جسمند و زنان روح و روانند

آبادی هر مملکت از دانش زنهاست

چه بر پسران تربیت آموز زنان اند

مادر که ندانست وطن چیست؛ عجم چیست

اطفال چه دانند که از آل کیانند

بایست بخوانند تواریخ عجم را

تا حب وطن در دل ایشان بنشانند

با اینهمه اوهام به شهراه ترقی

این قافله تا حشر؛ رسیدن نتوانند

ایرانی بیچاره سر از خواب جهالت

بردار که صبح آمد و یاران نگرانند

برخواست موانع دیگر اندیشه مکن هیچ

غولان همه در بند سلیمان زمانند

یکره گذری کن بسوی گلشن احرار

بین معجز و بلبل چه خوش آهنگ و نوایند

دیوان معجز را بایستی خواند چه به ترکی آذربایجانی و چه اشعار فارسی اش. او روشنفکر زمانه خود بود. ایراندوستی تمام عیار و با دیوانی که می توان آن را از گنجینه های ادبیات ترکی آذربایجانی به شمار آورد. بایسته است شاعران ترکی سرای ایرانی اسلوب شعری شادروان معجز را الگوی خود قرار دهند.

آردینی اوخو
چهارشنبه 29 بهمن 1393
بؤلوملر :

شعر ترکی رمضان

0 گؤروش
یازار:‌ حسین



گینه گلدی رمضان هامی مسلمان اولاجاق


دین اسلام اوجالوب خلق نماز خوان اولاجاق



گله جق غیرتده فاسق ، اولاجاق اهل تمیز


ایتدیقی معصیته جمـــــــله پشیمــان اولاجا ق



بیر محرمده چخوب شاهقلی بو مسجد دن


بیر ده بو آیده گلــــوب داخـل ایوان اولاجا ق



روزه سین میل ایلینلر چیخاجاقلار سفـره


ایله بیر هاموسی زوار خـــراسان اولاجا ق



او آداملار که ایدوب میلته چوخ جور وستم


هاموسی بیر گئجه ده قاری قرآن اولاجا ق


هیچ گناه اولماسا بسدور بیزه بو صوم وصلاه


قبر ایچینده بیزه او حائیل سوزان اولاجاق

آردینی اوخو
چهارشنبه 29 بهمن 1393
بؤلوملر :

چوخ شوکور / معجز شبستری

0 گؤروش
یازار:‌ حسین

چوخ شوکور / معجز شبستری

دویموری چرخ فلک جور و جفادان چوخ شوکور
چکمیر ال مدتدی بیز بختی قارادن چوخ شوکور
الده توتموش بیر تیکه شور زیغ چؤره ک ظالیم فلک
قارشیلیق بیر یکه جان ایستیر گدادان چوخ شوکور

گون به گون آرتیر دیله نچی کوچه و بازارده
فوت اولور هر گون بیری قحط و غلادن چوخ شوکور
قئیقاناغی ، آشی ، سوتداشی ، لاواش ، کوفته نی
میل ائدیر دولتلیلر ، قورخور خدادن چوخ شوکور
هر مصیبت گلدی چکدیم جانیما .. کیمی
چیوریدیم غم غصه دندویدوم بلادن چوخ شوکور
قندیله چای ماتمینده آغلادوم دورت ایل تمام
گؤزلریم بی نور اولوب دوشدی ضیادن چوخ شوکور
ایندی ده نفتین عزاسین ساخلاماق لازیم گلیر
فارغ اولمور باشیمیز یبر گون عزادان چوخ شوکور
گاز ترقی ائتدی بوش قالدی فقیرین لامپاسی
بیر بو قالمیشدی اودا گئشدی قضادان چوخ شوکور
بو گئجه رویادا گؤردوم گون چیخیب بایرام اولوب
لوتلره پالتار یاغیر عرش علادن چوخ شوکور
ایلده بیر لو او یئییردی بینوا یوخسول پیلوو
اودا کوچ ائتدی بو ایل دار فنادن چوخ شوکور
قاضی الحاجاته یالوارسین گرک محتاج اولان
آز دگیل رحمی خدانون اغنیادن چوخ شوکور
چوخ دعالار ائیله دوخ او خالقین درگاهینه
اولمادی بیر منفعت حاصل دعادان چوخ شوکور
یولیله تعظیم ائدیب عرض ائیله دیم احوالیمی
سخت گؤردوم قلبینی شمر دغادن چوخ شوکور
آز قالیر دعوا بوگون دؤرد یاشینا قویسون قدم
بیر خبر یوخدور هله صلح و صفادن چوخ شوکور
معجزون احوالی چوخ سازدیر دئییرلر ، اصلی وار
جیبلری مملوو دور سیم و طلادن چوخ شوکور

آردینی اوخو
چهارشنبه 29 بهمن 1393
بؤلوملر :

گرک / معجز شبستری

0 گؤروش
یازار:‌ حسین

گرک / معجز شبستری

 

ای جماعت دئییرم من سیزه میرزلی گرک
اکه باغیندا اریک آلما و شفتالو گرک
گئده بیچینه ایلان سانجا قیچین صبح و مسا
او چکه زحمتی ، من موفته یئیه م بالی گرک

او چکه زحمتی ، من موفته یئیه م بالی گرک
به نزه دون باشیزی ای قوم دغا داش کلمه
قویمویون بابی لری ال وورا چوب علمه
باشوم آغریر دئمیشم آلتی ساعات بیر قلمه
دولدوروم طوولویه هر گون ایکی یوز مالی گرک
چونکه میزان شریعت اییلیر بیر قیل ایله
ال اله وئرمیون ای مخلص من جاهیل ایله
سینه زن داخل اولا مسجیده گر کاکل ایله
ووراسوز شدتیله باشونا منقالی گرک
دئمیرم من سیزه ای قوم کی باش اولمویاجاخ
دئمیرم من سیزه ساری شیله آش اولمویاجاخ
دسته باشی و علمدار تراش اولمویاجاخ
دئیرم من سیزه حکما قویا سققالی گرک
اوزی توک سوز گئده لر سؤیله مه سون یا ولدی
عطر وورسا دونونا یا بیغینا حرمله دی
سینه زن خوان اولانین شرطی شروطی بئله دی
پایینه گئیمییه هم گیوه و متقالی گرک
نوحه خوان قویمویاجاقدور جیبینه آینا داراخ
سسی خوش صورتی خوش نوحه گره وئرمه قولاخ
اوزی چیرکین ، یخه سی چیرک ، سسی مثل اولاخ
سینه زن خوان شبستر بئله اولمالی گرک
نوحه خوانون باشی توکسوز ، دؤشی قیللی اولاجاخ
مثل خربوزه دابانی جیریلوب آیرولاجاخ
ترینی و بورونی ال و اتک له سیله جاخ
چونکو مؤمن کیشینون اولمیا دسمالی گرک
کوهنه تاس کوهنه حمام ایلیورو دیندار بوگون
قویمویون کوهنه حمامی ییخا زنار بوگون
هئچ بیلیرسیز نه دئییر معجز خونخوار بوگون
اوخوداخ باشا سالاخ فعله و حمالی گرک
علم ساخلار او دئییر مذهبی ، دینی ، وطنی
جله له ائیله میون ختنه او نازیک بدنی
مثل شیطان لعین تولار حسینی حسنی
چیخاداخ کتدن او ملعون قریشمالی گرک

باید

ای جماعت به شما می گویم میرزاعلی باید
در باغش زردآلو سیب شفتالو بکارد باید
هنگام برداشت محصول بگزند پایش را مارها ، صبح و شام
بخورم من عسل مفت و زحمت را او بکشد
ای قوم دغا سرتان را همچون کلم قمری طاس کنید
اجازه ندهید بابی ها به چوب علم دست بزنند
شش ساعت یکسر سرم درد می کند گفتم
در طویله دویست دام را پر کنم باید
چونکه تعادل ترازوی شریعت با تار موئی زائد برهم می ریزد
ای مخلصان من دست در دست جاهل ندهید
اگر سینه زن با کاکلش وارد مسجد شود
باید که منقل را به شدت به سرش بکوبید
ای قوم به شما نمی گویم که این سر برایتان سر نمی شود
به شما نمی گویم که شله زرد آش نمی شود
سر دسته و علمدار اصلاح نخواهد کرد
به شما می گویم که باید ریقش بگذارد
پسرانی که صورتشان مو ندارد حق یاولدی گفتن ندارند
اگر بر پیراهن و سیبیلش عطر بزند حرمله است
کسی که سینه زن خوان است شرط و شروطش این است
بر پایش گیوه و متقال نپوشد
نوحه خوان نباید توی جیبش آینه و شانه بگذارد
به صدای نوحه خوان خوش صورت و خوش صدا گوش نکن
صورتش زشت ، یقه اش چرک ، صدایش مثل الاق
نوخه خوان شبستر این چنین باید باشد
باید سر نوحه خوان بی مو و سینه اش پر از موی باشد
پاشنه ی پایش مثل خربزه ترکیده و جدا باشد
عرق و آب بینی اش را با دست و دامن پاک کند
چونکه مؤمن نباید دستمالی داشته باشد
با تاس کهنه حمام می کند دیندار امروز
اجازه ندهید حمام کهنه را خراب کنند امروز
هیچ می دانید معجز خونخوار چه می گوید امروز
باید به عمله و حمال درس یاد دهیم و بفهمانیمش
علم مذهب و دین و وطن را از بلایا حفظ می کند
با جهل آن بدن نازک را ختنه نکیند
جهل مثل شیطان لعین حسین و حسن را فریب می دهد
آن ملعون را باید از ده بیرون کنیم

آردینی اوخو
چهارشنبه 29 بهمن 1393
بؤلوملر :

ضرب‌المثل‌های ترکی و مترادف آن به‌فارسی.

0 گؤروش
یازار:‌ حسین

  • Aç tavuk rüyasında kendini buĝday ambarında sanırmış.
  • ترجمه: «مرغ گرسنه در رؤیا، انبار غله خواب می‌بینند.»
    • مترادف فارسی: «شتر در خواب بیند پنبه دانه// گهی لپ لپ خورد، گه دانه دانه»
    • مترادف فارسی: «آدم گرسنه نان سنگک خواب می‌بیند
    • مترادف فارسی: «آدم برهنه کرباس دولاپهنا خواب می‌بیند

B

  • Baba oğula bir bağ bağışlamış, oğul babaya bir salkım üzüm vermemiş
  • ترجمه: «پدر به‌پسرش یک تاکستان هدیه کرد، پسر حتی دانه‌ای انگور به‌پدر نداد.»
    • مترادف فارسی: «دشمنی بالاتر از اولاد نیست
    • مترادف فارسی: «نخل این بستان زبار خویشتن خواهد شکست// هیچ‌کس از زادهٔ خود خیر در دنیا ندید» کلیم کاشانی
  • Bilmemek ayıp değil öğrenmemek ayıptır.
  • ترجمه: «چیزی را ندانستن عیب نیست، چیزی را نیاموختن عیب است.»
    • مترادف فارسی: «پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است
    • مترادف فارسی: «دانا هم داند و هم پرسد، نادان نداند و نپرسد
  • Bir ipte iki cambaz oynayamaz.
  • ترجمه: «دو نفر بندباز روی یک طناب نمی‌توانند نمایش دهند.»
    • مترادف فارسی: «دو پادشاه در اقلیمی نگنجند
    • مترادف فارسی: «دو شمشیر در نیامی نگنجند
    • مترادف فارسی: «ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجندسعدی
    • مترادف فارسی: «آن‌جا که عشق خیمه زند جای عقل نیست// غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی» سعدی
    • مترادف فارسی: «بزم دو جمشید مقامی که دید// جای دو شمشیر نیامی که دید» نظامی
    • مترادف فارسی: «تنگ باشد یکی جهان و دو شـاه// تنگ باشد یکی سپهر و دوماه» سنایی
  • Bir pire için ev yakılmaz.
  • ترجمه: «به‌خاطر یک شپش نباید خانه را به‌آتش کشید.»
    • مترادف فارسی: «برای یک شپش، لحاف را بیرون نمی‌اندازند
    • مترادف فارسی: «برای یک کک، گلیم را نمی‌سوزانند
    • مترادف فارسی: «دوست را کس به‌یک بدی نفروخت// بهر کیکی گلیم نتوان سوخت» سنایی
    • مترادف فارسی: «برای یک بی‌نماز در مسجد را نمی‌بندند

C

  • Çabuk parlayan çabuk söner.
  • ترجمه: «روشنایی شدید زود خاموش می‌شود.»
    • مترادف فارسی: «تب تند زود عرق می‌کند»
  • Cahil dostum olacağına, akıllı düşmanım olsun.
  • ترجمه: «دشمن دانا را به‌دوست نادان ترجیح می‌دهم.»
  • Can çıkar, huy çıkmaz.
  • ترجمه: «جان از بدن بیرون می‌رود ولی عادت می‌ماند.»
    • مترادف فارسی: «ترک عادت موجب مرض است
    • مترادف فارسی: «عادت، طبیعت ثانوی است
    • مترادف فارسی: «با جان مگر از جسد بر آید// خویی که فرو شده است با شیر» سعدی
  • Çürük iple kuyuya inilmez.
  • ترجمه: «با طناب پاره نباید داخل چاه شد.»
    • مترادف فارسی: «با بند پوسیدهٔ کسی نباید به‌چاه رفت
    • مترادف فارسی: «به‌ریسمان پوسیده کسی در چاه شدن
    • مترادف فارسی: «با طناب پوسیده کسی به‌چاه مرو
    • مترادف فارسی: «با طناب پوسیده کسی به‌چاه افتادن

D

  • Damlaya damlaya göl olur.
  • ترجمه: «قطره قطره، دریا شود.»
    • مترادف فارسی: «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
    • مترادف فارسی: «اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلیسعدی
    • مترادف فارسی: «اندک اندک بهم شود بسیار// دانه دانه است غله در انبار» سعدی
  • Denize düşen yılana sarılır.
  • ترجمه: «کسی که در دریا درحال غرق‌شدن است، به‌ مار هم چنگ می‌اندازد.»
    • مترادف فارسی: «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند(الغریق یتشبث به کل حشیش)
    • مترادف فارسی: «فرومانده‌مردم به‌گرداب در// زند چنگ در هر گیاه ناگزر» ادیب پیشاوری
  • Dereyi görmeden paçayı sıvama.
  • ترجمه: «پیش از دیدن نهر، پاچهٔ شلوارت را بالا نزن.»
    • مترادف فارسی: «آب ندیده موزه کشیدن
  • Dil kılıçtan keskindir.
  • ترجمه: «زبان، تیزتر از شمشیر است.»
    • مترادف فارسی: «زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است
    • مترادف فارسی: «زخم تیر بر تن است و زخم سخن بر جان
    • مترادف فارسی: «زخم سنان بر تن است، زخم زبان بر جان

E

  • Eşek hoşaftan ne anlar. Suyunu içer, denesi kalır.
  • ترجمه: «خر نداند قدر مربا.»
    • مترادف فارسی: «خر چه داند قدرحلوای نبات
    • مترادف فارسی: «قیمت زعفران چه داند خر
    • مترادف فارسی: «قدر لوزینه خر کجا داند
    • تمثیل: «پیش خر، خرمهره و گوهر یکی استمولوی
    • تمثیل: «من آنم که در پای خوکان نریزم// مر این قیمتی لفظ دُرّ ِ دَری را» ناصرخسرو
    • تمثیل: «تو قدر فضل شناسی که اهل فضلی و دانش// شبه‌فروش چه داند بهای دُرّ ثمین را» سعدی

ettin alinnan somok gamir makh olmuor ازدست سگ نمی تونیم استخون لیس بزنیم

H

  • Halep orada ise arsIn buradadIr.
  • ترجمه: «اگر حلب دور است، آرشین این‌جاست.»
    • مترادف فارسی: «اگر یزد دور است، گز نزدیک است
    • مترادف فارسی: «اگر یزد نیست، گـَز هست
    • مترادف فارسی: «همدان دور است؟ کردوش نزدیک است
    • مترادف فارسی: «اگر سیستان دور است، میدانش نزدیک است

I

  • İğneyi kendine, çuvaldızı ele batır.
  • ترجمه: «یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به دیگری.»
    • مترادف فارسی: «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران
  • İnsanın vatanı doğduğu yer değil, doyduğu yerdir.
  • ترجمه: «وطن انسان جایی است که شکم سیر است، نه‌آنجا که زاده‌شده است.»
    • مترادف فارسی: «سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است درست// نتوان مرد به‌سختی که در این‌جا زادم» سعدی
  • İnsan yedisinde ne ise yetmişinde de odur.
  • ترجمه: «آدم هرچه در هفت‌سالگی باشد، در هفتاد‌سالگی هم هست.»
    • مترادف فارسی: «عقل به هفت که نرسید به هفتاد هم نمی‌رسد
  • İp inceldiği yerden kopar.
  • ترجمه: «طناب‌ها از جای نازک پاره می‌شوند.»
    • مترادف فارسی: «طناب از جای باریک پاره می‌شود
  • Isıracak köpek dişini göstermez.
  • ترجمه: «سگ‌هایی که می‌خواهند گاز بگیرند، دندانشان را نشان نمی‌دهند
    • مترادف فارسی: «سگی که واق واق می‌کند گاز نمی‌گیرد
    • مترادف فارسی: «سگ لاینده گیرنده نباشد

K

  • Kefenin cebi yoktur.
  • ترجمه: «کفن جیب ندارد.»
    • مترادف فارسی: «کفن جیب ندارد
  • Kendi düşen ağlamaz.
  • ترجمه: «هرکه به‌تقصیر خویش برزمین افتد، نباید گریه کند.»
    • مترادف فارسی: «خودافتاده نگرید
    • مترادف فارسی: «خودکرده را چه درمان
    • مترادف فارسی: «خودکرده را تدبیر نیست
    • مترادف فارسی: «خودم کردم که لعنت بر خودم باد
  • Keskin sirke küpüne zarar.
  • ترجمه: «سرکهٔ تند، به‌خمره‌اش آسیب وارد می‌کند.»
    • مترادف فارسی: «حسود هرگز نیاسود
  • Komşunun tavuğu komşuya kaz görünürmüş.
  • ترجمه: «مرغ همسایه به‌چشم همسایه، غاز است.»
    • مترادف فارسی: «مرغ همسایه غاز است
    • مترادف فارسی: «مرغ همسایه غاز می‌نماید
    • مترادف فارسی: «مرغ همسایه تخم غاز می‌کند
    • مترادف فارسی: «آش همسایه روغن غاز دارد
    • مترادف فارسی: «دوغ در خانه ترش است
    • مترادف فارسی: «علف در آغل تلخ است
    • مترادف فارسی: «شتر، در قطار دیگران خوش نماید
    • مترادف فارسی: «نعمت ما به چشم همسایه// صدبرابر فزون کند پایه// چون ز چشم نیاز می‌بیند// مرغ همسایه غاز می‌بیند» رشید یاسمی
  • Köpek ürür, kervan yürür.
  • ترجمه: «سگ می‌غرد، کاروان می‌رود.»
    • مترادف فارسی: «سگ لاید و کاروان گذرد
    • مترادف فارسی: «زآنهمه بانگ و علالای سگان// هیچ واماند ز راهی کاروان؟» مولوی
  • Kulaĝına küpe olsun.
  • ترجمه: «این باید گوشواره‌ای در گوش تو باشد.»
    • مترادف فارسی: «آویزهٔ گوش کردن
    • مترادف فارسی: «پشت گوش نوشتن(پشت گوشت بنویس!)
  • Kurunun yanında yaş da yanar.
  • ترجمه: «تر، که درکنار خشک باشد با او هم می‌سوزد.»
    • مترادف فارسی: «تر و خشک باهم می‌سوزد
    • مترادف فارسی: «آتش دوست و دشمن نداند
    • مترادف فارسی: «آتش که به‌بیشه افتاد، تر و خشک نپرسد
    • مترادف فارسی: «آتش چو به‌شعله برکشد سر// چه هیزم خشک و چه گل تر» امیرخسرو دهلوی

M

  • Meyve veren ağaç taşlanırmış.
  • ترجمه: «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند.»
    • مترادف فارسی: «به‌ درخت بی‌ثمر سنگ نمی‌زنند

Ö

  • Öfkeyle kalkan zararla oturur.
  • ترجمه: «کسی که با غضب بلند شود، با ضرر می‌نشیند.»
    • مترادف فارسی: «غضب اولش دیوانگی است و آخرش پشیمانی
    • مترادف فارسی: «عاقبت خشم پشیمانی است
    • تمثیل: «غضب از شعله‌های شیطانی است// عاقبت موجب پشیمانی است»

P

  • Parayı veren, düdüğü çalar.
  • ترجمه: «هرکه پول بدهد، نی هم می‌زند.»
    • مترادف فارسی: «تو نی‌ات را زدی
    • توضیح: «مردی که عزم سفر کرده بود، دوستان و آشنایانش به‌بدرقه او آمده و هرکدام سفارش کالایی را دادند. از آن میان فقط جوانی نزدیک رفته و گفت این پول را بگیر و برایم یک نی‌لبک بیاور. مرد مسافر گفت: تو نی‌لبکت را زدی.»

R

  • Rüzgar eken fırtına biçer
  • ترجمه: «آن‌کسی که باد می‌کارد، طوفان خواهد دروید.»
    • مترادف فارسی: «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد

T

  • Tatlı söz yılanı deliğinden çıkarır.
  • ترجمه: «یک جمله دلنشین، مار را از سوراخش بیرون می‌آورد.»
    • مترادف فارسی: «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد
    • مترادف فارسی: «به نرمی برآید زسوراخ، مار// که تیزی و تندی نیاید بکار» فردوسی
  • Ters giderse insanın işi, muhallebi yerken kırılır dişi.
  • ترجمه: «کسی که پشت‌ هم بد می‌آورد، هنگام خوردن فرنی هم دندانش می‌شکند.»
    • مترادف فارسی: «بخت چون برگشت، پالوده دندان بشکند
    • مترادف فارسی: «بخت که برگردد، عروس در حجله نر گردد
    • مترادف فارسی: «بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد// یا طاق فرود آید و یا قبله کج آید»

U

  • Üzüme yetişemeyen tilki, üzüme ekşi dermiş.
  • ترجمه: «روباه دستش به‌انگور نرسید، گفت ترش است.»
    • مترادف فارسی: «شغال پوزش به‌انگور نرسید، گفت ترش است
    • مترادف فارسی: «پیرزن دستش به‌آلو نمی‌رسید، گفت ترش است
    • مترادف فارسی: «گربه دستش به‌گوشت نمی‌رسید، گفت بو می‌دهد

V

  • Vakitsiz öten horozun başını keserler.
  • ترجمه: «خروسی را که بی‌موقع بخواند سر می‌برند.»
  • ترجمه: «خروسی را که بی‌موقع اذان گوید باید سر برید.»
    • مترادف فارسی: «مرغ بی‌وقت‌‌خوان را سر برند
    • مترادف فارسی: «مرغی را که بی‌وقت می‌خواند باید سربرید
    • تمثیل: «ندانی که چون مرغ بی‌وقت خواند// به‌جای پرافشاندن سرفشاند» نظامی

Y

  • Yenilen pehlivan, güreşe doymaz.
  • ترجمه: «پهلوان بازنده. از کشتی‌گرفتن خسته نمی‌شود.»

Z

  • Zaman sana uymazsa, sen zamana uy.
  • ترجمه: «اگر زمانه، مناسب حالت رفتار نکرد، تو خود را با او هماهنگ کن.»
    • مترادف فارسی: «زمانه باتو نسازد، تو با زمانه بساز


آردینی اوخو
چهارشنبه 29 بهمن 1393
بؤلوملر :

دایان یاردیم ایسته ییر بو قادین!

0 گؤروش
یازار:‌ حسین

دایان یاردیم ایسته ییر بو قادین!


شهرین کمر یولوندان کئچنده گونده او یاشماقلی و اوزونو اؤرتموش یاشلی قادینی گؤروردو،  چوخ راحاتسیز ائدیجی بیر آن اولوردو،  بئلی آزجا بوکولموشدو و الین اللره آچمیشدی...

ائلمان اورکدن آه چکیب تانریدان اونا یاردیم ایسته دی، اونا یاخینلاشیب، آرابانی ساخلاییب،شوشه نی ایندیریب، آزجا پول وئریب؛ نه نه تانریم سنی قوروسون، منه ده دوعا ائت دئدی!

یاشلی قادین؛ اوغلوم! عؤمور بویو ساغلام یاشایاسان،تانری سنی ساخلاسین، ایجاره ائوده اوتورورام و کیمسه م  یوخدور ...

ائلمان ده ریندن آه چکیب حزین باخیشلا اوندان آیریلیب یولونون آردین توتدو...

آردینی اوخو
پنجشنبه 16 بهمن 1393
بؤلوملر :

جنگ کاتالون و شکست آتیلا

0 گؤروش
یازار:‌ حسین

تیر ـ ۲۲ ژوئن ـ جنگ کاتالون و شکست آتیلا
۱ تیر ـ ۲۲ ژوئن ـ جنگ کاتالون و شکست آتیلاهون ها که در اوایل دهه ۴۴۰ میلادی توسط ارتش ایران (زمان پادشاهی یزدگر دوم) از قفقاز شمالی به بالکان رانده شده بودند، در جنگ کاتالون (بیستم تا ۲۲) ژوئن سال ۴۵۱ میلادی در نزدیکی رودخانه لوآر در فرانسه از واحدهای مشترک رومی، فرانک (فرانسوی) و ژرمن (آلمانی) شکست خوردند و به سرزمین مجارستان (که به نام آنان هونگری = هنگری نامیده می شود) قانع شدند. فرماندهی هون ها را در جنگ کاتالون، آتیلا برعهده داشت. شاپور دوم (ذوالاکتاف) شاه ساسانی ایران قبلا (نزدیک به یک قرن پیش از جنگ کاتالون) هون ها را که در ورارود (آسیای میانه) قصد ورود به ایران زمین را کرده بودند، ازطریق جنوب روسیه به سمت اروپا فراری داده بود.

آردینی اوخو
پنجشنبه 16 بهمن 1393
بؤلوملر :

آغلاتدی منی / عاصم اردبیلی

0 گؤروش
یازار:‌ حسین


آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی
دوز یولوندان آزان آغلاتدی منی
گؤردوم حسرتدی همالر سوموگه
ایشله ییر شاختا سوموکدن ایلیگه

دوزوموزده اه ییلیر ایری لیگه
قالدی قانماز ، قانان آغلاتدی منی
آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی
تک صبیر گلدی دئدیم ایش دوزه له ر
قار گئده ر ، زور ارییه ر ، یاز دا گله ر
نه بیلیم یازدا بوران باغری ده له ر
یوخا چیخمیش گومان آغلاتدی منی
آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی
دئدیله ر بیر گون اولار ساز حالیمیز
قیتدیق اولسا واریمیز یاغ بالیمیز
ایندی کی اون تک اولوب ساققالیمیز
بو یالان سؤز یامان آغلاتدی منی
آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی
ظن ائدیردیم آغیر اولسا یارالار
یارالار آغریسین آنجاق یار آلار
نه بیلئیدیم اوره یی یار یارالار
بیلمه مه زلیکدی قان آغلاتدی منی
آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی
اره لر توشدو کو جنگل جانینا
تولکولر تور توخودو اصلانینا
طرلانین اووچو باتیرجاق قانینا
اوخدان آرتیق کمان آغلاتدی منی
آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی
اریمه ز قالدی بئیین ده بوزوموز
گؤیده سایریشمادی بخت اولدوزوموز
نه قویون قالدی نه املیک قوزوموز
قوردا به نزه ر چوبان آغلاتدی منی
آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی
من دئدیم باغلاسا یادلار قولومو
دایاغیم وار قورویا ساغ سولومو
قوپدو بیر کن کی ایتیردیم یولومو
داغا باخدیم دومان آغلاتدی منی
آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی
وای بیزه اولدی پوزولماز یازیمیز
مضراب اود توتدی قیریلدی سازیمیز
قالدی قیشلانمادا عاصم یازیمیز
یازی گول سوز یازان آغلاتدی منی
آغلامازدیم زامان آغلاتدی منی



گریه نمی کردم ، زمان گریاند مرا
آنکه گمراه شده گریاند مرا
دیدم در حسرتند بر استخوانها
سرما بر استخوانها نفوذ کرده
راستمان نیز به سوی کجی خم می شود
نفهم به جای خوب ، فهمیده گریاند مرا
گریه نمی کردم ، زمان گریاند مرا
صبر آمد گفتم کارها درست می شود
برف می رود ، یخ ذوب می شود ، بهار از راه می رسد
از کجا می دانستم که در بهار بوران دل را می شکافد
این گمان محو شده گریاند مرا
گریه نمی کردم ، زمان گریاند مرا
گفتند روزی حالمان خوب می شود
قحطی هم باشد عسل و روغن داریم
اکنون که ریشمان همچون آرد کدر شده
این وعده دروغ بدجوری گریاند مرا
فکر می کردم زخمها عمیق هم باشند
درد زخم را یار مرحم می نهد
از کجا می دانستم که دل را یار زخمی می کند
این ندانستن است که خون گریاند مرا
گریه نمی کردم ، زمان گریاند مرا
اره ها که به جان جنگلها افتادند
روباه ها که بر شیرها تله بافتند
آهو را که شکارچی به خونش غلطاند
بیش از تیر کمان گریاند مرا
گریه نمی کردم ، زمان گریاند مرا
یخ مغزمان ذوب نشده ، ماند
ستاره بختمان در آسمان ندرخشید
نه گوسفند ماند و نه بره شیرخواره اش
چوپان گرگ صفت گریاند مرا
گریه نمی کردم ، زمان گریاند مرا
فکر کردم اگر بیگانه ها بر دستهایم زنجیر بزنند
حامی دارم که مواظب چپو راستم باشد
مه ای برپاشد که راهم را گم کردم
به کوه نگاه کردم ، ابر گریاند مرا
گریه نمی کردم ، زمان گریاند مرا
وای برما ، نوشته مان پاک نشدنی ماند
مضراب آتش گرفت و سازمان شکست
بهارمان به زمستان ماند عاصم
آنکه بهار را بی گل نوشت گریاند مرا
گریه نمی کردم زمان گریاند مرا


آردینی اوخو
سه شنبه 14 بهمن 1393
بؤلوملر :